امشب از حسرت رویت، دگر آرامم نیست


دلم آرام نگیرد که دلارامم نیست

گردش باغ نخواهم، نروم طرْف چمن


روی گلزار نجویم که گلندامم نیست

من از آغاز که روی تو بدیدم گفتم:


در پی طلعت این حوروش، انجامم نیست

من به یک دانه، به دام تو به خود افتادم


چه گمان بود که در ملک جهان دامم نیست؟

خاک کویش شوم و کامْ طلبکار شوم


گرچه دانم که از آن کامْ طلب، کامم نیست

همه ایام چو هندی سر راهش گیرم


گر چه توفیق نظر در همه ایامم نیست